شنبه 87 آبان 25 , ساعت 11:39 صبح
مرا که دانه اشک است دانه لازم نیست به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نیست ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشتم به طفل خانه به دوش ، آشیانه لازم نیست نشان آبله و سنگ و کعب نی کافی است دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست به سنگ قبر من بیگناه بنویسید اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم بزن مرا که یتیم بهانه لازم نیست مرا زملک جهان گوشه خرابه بس است به بلبلی که اسیر است لانه لازم نیست محبتت خجلم کرده عمه دست بردار برای زلف به خون شسته ،شانه لازم نیست به کودکی که چراغ شبش سر پدر است دگر چراغ بزم شبانه لازم نیست
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|